کشورى که دستش از علم تهى است، نمیتواند توقع عزت داشته باشد
در این زمینه که علم نیاز است، شماها مىدانید، اما خوب است مجدداً من این را بگویم که حقیقتاً کشورى که دستش از علم تهى است، نمیتواند توقع عزت، توقع استقلال و هویت و شخصیت، توقع امنیت و توقع رفاه داشته باشد. طبیعت زندگى بشر و جریان امور زندگى این است. علم، عزت میبخشد. جملهاى در نهجالبلاغه هست که خیلى جملهى پرمغزى است. میفرماید: «العلم سلطان»؛ علم اقتدار است. «سلطان» یعنى اقتدار، قدرت. «العلم سلطان من وجده صال و من لم یجده صیل علیه»؛ علم اقتدار است. هر کس این قدرت را به چنگ آورد، میتواند تحکم کند؛ میتواند غلبه پیدا کند؛ هر کسى که این اقتدار را به دست نیاورد، «صیل علیه»؛ بر او غلبه پیدا خواهد شد؛ دیگران بر او قهر و غلبه پیدا میکنند؛ به او تحکم میکنند.
عزیزان من! ما میخواهیم کشور را علمى کنیم؛ اما هدف از علمى شدن کشور این نیست که کشور را غربى کنیم. اشتباه نشود. غربیها علم را دارند، اما در کنار علم و آمیختهى با این علم چیزهائى را هم دارند که از آنها میگریزیم. ما نمیخواهیم غربى بشویم؛ ما میخواهیم عالم بشویم. علمِ امروزِ دنیائى که عالم محسوب میشود، علم خطرناکى براى بشر است. علم را در خدمت جنگ، در خدمت خشونت، در خدمت فحشا و سکس، در خدمت مواد مخدر، در خدمت تجاوز به ملتها، در خدمت استعمار، در خدمت خونریزى و جنگ قرار دادهاند. چنین علمى را ما نمیخواهیم؛ ما اینجور عالم شدن را نمیخواهیم. ما میخواهیم علم در خدمت انسانیت باشد، در خدمت عدالت باشد، در خدمت صلح. ما اینجور علمى میخواهیم. اسلام به ما این علم را توصیه میکند
وشما هدف را این قرار بدهید که ملت و کشور شما در یک دورهاى، بتواند مرجع علمى و فناورى در همهى دنیا باشد. یک وقتى من در جمع جوانهاى نخبه گفتم: شما کارى کنید که در یک دورهاى - حالا این دوره ممکن است پنجاه سال دیگر یا چهل سال دیگر باشد - هر دانشمندى اگر بخواهد به آخرین فراوردههاى علمى دست پیدا کند، ناچار باشد زبان فارسى را که شما اثرتان را به زبان فارسى نوشتهاید، یاد بگیرد؛ همچنانىکه امروز شما براى دستیابى به فلان علم، مجبورید فلان زبان را یاد بگیرید تا بتوانید کتاب مرجع را پیدا کنید و بخوانید. شما کارى کنید که در آینده، کشور شما یک چنین وضعى پیدا کند؛ و میتوانید. یک روز اینجور بوده است؛ کتابهاى دانشمندان ایرانى را به زبانهاى خودشان ترجمه میکردند، یا آن زبان را فرا میگرفتند براى اینکه بتوانند بفهمند. این هم بد نیست شما بدانید که کتاب «قانون» ابنسینا که در پزشکى است، همین ده پانزده سال پیش - زمان ریاستجمهورى من - به فارسى ترجمه شد! بنده دنبال کردم؛ افرادى را مأمور کردم، بعد هم شنیدم یک مترجم خوشقلمِ بسیار خوش ذوق کُرد، این را به فارسى ترجمه کرده که امروز ترجمهى فارسىاش هست. تا آن وقت، قانون به زبان عربى نوشته شده بود - ابنسینا کتاب را به زبان عربى نوشته است - و به فارسى ترجمه نشده بود؛ در حالیکه چند صد سال قبل به زبان فرانسه ترجمه شده! یعنى آنها که این کتاب را لازم داشتند، بردهبودند و ترجمه کرده بودند. ببینید، مرجعیت علمى این است؛ مجبورند کتاب شما را ترجمه کنند یا زبان شما را یاد بگیرند. هدفتان را این قرار بدهید. همتتان را این قرار بدهید. همتتان را پیشرفت در زمینهى دانش و شکستن مرزهاى علم قرار بدهید،
.
شما براى خودتان یک نقش تاریخى و ملى تعریف کنید، نه یک نقش شخصى. وقتى انسان نقش شخصى براى خودش تعریف مىکند - یک آدم بااستعداد - هدف او این میشود که به ثروت برسد، به شهرت برسد، همه او را بشناسند، همه او را احترام کنند؛ این میشود هدف. به این چیزها هم که رسید، دیگر کارى ندارد، انگیزهاى برایش باقى نمیماند؛ اما انسان وقتى براى خودش یک نقش ملى، یک نقش تاریخى تعریف کرد، وضع فرق میکند. شما باید آینده و تاریخ کشور را در نظر بگیرید و ببینید این ملت به کجا باید برسد و شما امروز در کجاى این چرخ و این ریل عظیم قرار دارید. امروز شما چه نقشى را باید ایفا کنید تا آن روز، این ملت بتواند در آنجا باشد. چنین نقشى براى خودتان تعریف و ترسیم کنید؛ هدف را بالا بگیرید.
جهاد یعنى مبارزه؛ مبارزهى در همین اصطلاح متعارف فارسىِ امروز ما. مبارزه انواع و اقسامى دارد: مبارزهى علمى داریم، مبارزهى مطبوعاتى داریم، مبارزهى سیاسى داریم، مبارزهى اقتصادى داریم، مبارزهى نظامى داریم، مبارزهى آشکار داریم، مبارزهى پنهان داریم؛ اما یک نقطهى مشترک در همهى اینها وجود دارد و آن اینکه در مقابلِ یک خصم است؛ در مقابلِ یک مانع است. مبارزه با دوست معنى ندارد؛ مبارزه در مقابلِ یک دشمن است.
فرض کنید در دوران اختناق، کسى هر هفته مثلاً پنج تا کتاب میخواند؛ خیلى کار بود؛ اما لزوماً مبارزه نبود؛ جهد بود، جهاد نبود. اگر میخواست جهاد باشد، باید کتابى را میخواند که در حرکت او در مواجههى با رژیم طاغوت و رژیم اختناق، تأثیر داشت؛ آنوقت میشد جهاد. خاصیت جهاد این است.
دایرهى جهاد شما علم و فناورى است؛ یعنى شما اینجا از شمشیر و نیزه و ژ3 نمیخواهید استفاده کنید؛ از مغز و امکانات اندیشمندىِ درون انسان و فکر و قلم و چشم و اینها میخواهید استفاده کنید.
مجموعه، مجموعهى علمى است؛ اما در چه جهتى باشد تا جهاد باشد؟ این مهم است. نگاه کنید ببینید براى کشور شما، براى انقلاب شما، براى اهدافى که این انقلاب ترسیم کرده، کدام دشمن عنود در کمین نشسته و شما باید با آن دشمن عنود مبارزه کنید؟ کارتان در آن صراط که شد، میشود جهاد.
بنابراین، اگر دنبال علمى بگردید که این علم، دشمنان آن اهداف را نه فقط ناراضى نمیکند، خرسند هم میکند، این جهاد نیست. فرض کنیم جهاد دانشگاهى یا فلان مؤسسهى مربوط به جهاد دانشگاهى بگوید در سال فلان، صد یا پانصد مقاله از من در «ISI» منتشر شده؛ این، ملاک نیست. این مقاله چه بود؟ در چه جهت بود؟ به چه درد شما خورد؟ آن کسانى که با آرمانهاى شما دشمنند، نسبت به این مقاله چه موضعى داشتند؟ آیا آنها احساس خطر کردند؟ البته سیاسیونشان - اهل علم که نگاهشان جور دیگرى است - یا نه، احساس خطر نکردند؟
در حرکت جهادى، در علم جهادى، در تحقیق جهادى