دلم گرفته است! برای لحظه هایی که بیهوده رفتند!
نمی دانم چرا اشکم در گذر گاه عشق خشکیده است!
نمی دانم چرا نبود تو دلم را آرام می دهد!
اما ناراحتم که چرا نمی آیی!
نمی دانم چرا با گناه خوشحال می شوم!
اما ناراحتم که تو ناراحت می شوی!
نمی دانم چرا در لحظه های خوشی به فکرت نیستم!
اما نا راحتم که تو به فکرم هستی!
نمی دانم چرا در مسیر تو نبودن برایم شیرین است!
ولی ناراحتم که تو در مسیر منتظرم هستی!
نمی دانم چرا طعم انتظار برایم تلخ است!
ولی ناراحتم که تو عاشق منتظرانت هستی!
خسته شدم از این همه تناقض
دعا پشت دعا برای آمدنت، گناه پشت گناه برای نیامدنت ! دل درگیر میان این دو انتخاب؛
کدام آخر؟
آمدنت یا نیامدنت؟!